پیوند ها
در 153 صفحه قالب word
در آغاز كلمه نبود. انسان بود و اشياي پيرامونش. و انسان خواست كه بشناسد. و براي شناختن نياز به كلمه داشت؛ به اسم. تا پيش از شناختن اشيا، پيش از ترسيم صور اشيا در ذهن اسم اشيار را بداند. و انسان اسم گذاشت بر اشيا.(1)
اسامي آن چه پيرامون انسان است – و البته آن چه در ذهن و فكر و روح اوست، كوشش اوست براي شناختن. اين اسمها و كلمات، علامات و نشانههايي هستند كه به معاني معيني دلالت ميكنند و واضح آنها انسان است. انسان بر حسب قرارداد و به دل خواه خود، در ابتدا بر اشياي پيرامونش اسم گذاشت و اين نشانههاي وضعي/ قراردادي شدند نامهاي واقعي اشيا. «نشانهها وسايلي مقتصدانه هستند براي بيان معنايي كه يا حاضر است و يا قابل وارسي.»(2) انسان وقتي شيئي را ديد، تعريفي از آن شيء بر حسب صورت ظاهر، هويت و كاركرد آن – و اگر آن شيء مفهومي ذهني يا عقلي بود، تعريفي حاصل از ادراك آن – در ذهنش نقش بست و به منظور آن كه از آن پس براي ناميدن آن شيء همهي معنايي را كه در ذهنش دارد، با تمام حدود و ثغور آن به زبان نياورد، به نامگذاري آن پرداخت. و از اين رو است كه نشانهها «همه وسايلي مقتصدانه» هستند «براي بيان تعريفي طولاني» و «موجب صرفهجويي در اعمال ذهني».
نام اشيا را –از آن رو كه به معنايي دلالت ميكنند – دال، و معناي نهفته در آن را – كه همان صورت ظاهر اشيا و مجموعهي ويژگيهاي آنهاست- مدلول ميخوانيم. بنا بر تعريفي كه از نامها و نشانهها ذكر شد، دلالت اين نشانهها بر معنا دلالتي وضعي و قراردادي است؛ نه مبتني بر شباهت واقعي ميان دال و مدلول. هم چنيناند علامتهاي اختصاري يا نشانههايي نظير علامات راهنمايي و رانندگي.
با وجود قراردادي بودن رابطهي ميان دال و مدلول در نشانهها و از آن جهت كه اشيا پيش از وضع اين نامها اسم ديگري (در ذهن انسان) نداشتند، مدلول اين گونه اسمها معناي حقيقي آنها محسوب است و انسان به محض شنيدن يا خواندن اين اسامي، صور اين اشيا را با همهي خصوصيات ظاهري و باطني كه از آنها ميداند، به ذهن ميآورد؛ بدون آن كه ذهن در اين فرايند شناختن دچار تكلف و زحمت شود. چرا كه اسمها در حكم علامتهايي هستند كه پس از وقع معنايي ثابت، معين و همه فهم دارند.
اما اين اولين و ابتداييترين كوشش انسان است براي نهان كردن معنا در پوشش لفظ و نشانه. كوششي كه به جز صرفهجويي و اقتصاد در اعمال ذهني و زباني و سهولت در ايجاد ارتباط با ديگران انگيزهي ديگري مسبب آن نيست. در عين حال اين نشانهها در حكم آينههايي هستند كه معناي مورد نظر را به روشني و وضوح باز ميتابانند و اين معنا «واقعيتي است حاضر و موجود، يا واقعيتي كه ميتواند حضور داشته باشد.(4)»
پوشيدگي و عدم صراحت شيوهها، دلايل و انگيزههاي ديگري نيز دارد و منجر به آفرينش شگردها و انواعي چون استعاره، تمثيل، نماد و رمز ميشود؛ اصطلاحاتي كه هر يك ، روشي است براي بيان مقصود و با وجود گونهگوني و بعضاً داشتن وجه تمايز با انواع ديگر، گاه به اشتباه به جاي يك ديگر به كار ميروند. در ادامه به بحث و بررسي پيرامون اين اصطلاحات، تعريف هر يك، درجات پوشيدگي معنا در هر كدام، نوع رابطهي دال و مدلول در هر يك و علل و انگيزههاي به كار بردن آنها پرداخته خواهد شد و البته نانوشته پيداست كه مقصود از اين تطويل كلام چيزي نيست جز به دست دادن تعريفي نسبتاً جامع و مانع از «تمثيل» و «بين تمثيلي» كه موضوع اصلي اين رساله است.
تمثيل در لغت به معناي « مثال آوردن، تشبيه كردن، مانند كردن، صورت چيزي را مصور كردن، داستاني يا حديثي را به عنوان مثال بيان كردن و داستان آوردن»(1) است. با توجه به ريشهي لغوي كلمه تمثيل – كه شباهت و همانندي را ميرساند-و نيز با مروري مختصر بر معانياي كه ذكر شد، حوزهي كاربرد اين كلمه مشخص ميشود. كاربرد فراوان و بسامد زياد اين اصطلاح در حوزهي دانش بلاغت ما را بر آن ميدارد كه ابتدا در ميان تعدادي از آثار بلاغي به جستجوي ردپاي اين اصطلاح بپردازيم و نظر چند تن از صاحب نظران علم بلاغت را در اين باره گرد آوريم.
عدهاي تحت تأثير معناي لغوي اين اصطلاح، آن را از جنس تشبيه يا حتي برابر با آن ميدانند و عدهاي ديگر آن را از خانوادهي استعاره و هم
مبلغ قابل پرداخت 20,000 تومان
برچسب های مهم